یادم آمد تو به من گفتی: "از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن!
آب ، آیینه عشق گذران است.
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا ، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی ، چندی از این شهر ، سفر کن !"
با تو گفتم: "حذر از عشق ندانم.
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،
نتوانم!"
روز اول که دل من به تمنّای تو پر زد،
چون کبوتر بر لب بام تو نشستم.
تو به من سنگ زدی ، من نرمیدم ، نه گسستم.
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم،
تا به دام تو در افتادم ، همه جا گشتم و گشتم،
حذر از عشق ندانم،
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت.
مرغ حق ، ناله تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید.
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم،
پای در دامن اندوه کشیدم،
نگسستم ، نرمیدم...
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...
نظرات شما عزیزان:
baran 
ساعت0:40---13 تير 1391
azizam, shaamloo na, fereydoon ;-)))))moshiirii!!!!
arezooo 
ساعت21:21---28 خرداد 1391
chera shaeresho naneveshti...dar kol ghashang bod..mer30
پاسخ:
مرسی ارزو خانم ....یادم رفته بود از شاملو
reza 
ساعت12:56---28 خرداد 1391
afarin...ghashang bood...belakhare movafagh shodi bezarish...tabrik
پاسخ:mer3000000000000000000
هخخهحهح 
ساعت12:19---28 خرداد 1391
http://boorooos.loxblog.com