|
میان ماندن و نماندن فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
![]() نیاز ![]() گاهی ارزش واقعی یک لحظه را تا زمانی که به یک خاطره تبدیل نشود
نمی فهمیم .......!
![]()
گاه، گاهی هوسم می گیرد
بنشینم لب حوض ِ رویا دست بر آب زنم و خیالم را پرواز دهم لحظه ای صبر کنم و ببینم در آب رقص پروانه ی تنهایی را که در آن خلوت ِ خیس دل به نجوای پری خوش کرده ..؟ ![]() گاهی اینقدر دلتنگ کسی میشی که اگه خودش بفهمه از نبود خودش خجالت میکشه
![]() همه می پرسند... بقیه در ادامه مطلب ادامه مطلب ... ![]() بعضی آهنگها هستن که گوش میدی میگی "من کی زندگیمو واسه این تعریف کردم که این از روش آهنگ ساخته؟؟
.
![]()
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 11:55 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
تنهام ... و با قطار تنهایی...تنها به سرزمین تنهایی می روم.. تا با تنهایی ..تنهایی های خود را پر سازم ![]()
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:33 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند ![]()
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 10:50 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
ازاين تکرارساعتهـ ـا...
از اين بيهوده بودنهـ ـا ... از اين بي تاب ماندنهـ ـا ... ازاين ترديدـهـ ـا، نيرنگهـ ـا ... شکهـ ـا ... خـــيـــانتهـ ـا ... ازاين رنگين کمان سرد آدمهـ ـا ...! و از اين مرگ باورها و روياهـ ـا ...!!! پريشانمـــ !!! دلـ ـم پرواز ميخواهد ...! ![]() سخته فراموشی توی شهری که همه مکانهاش بوی خاطراتتُ میده... مثل این می مونه که تو دریا باشیُ نخوای خیس بشی!... ![]()
لبخـــند بزن.... ![]() آه عزیزم ![]() خانوم و آقای محترم! ![]() دیگه اشکامو بهت نشون نمیدم نمیخوام برام بمیری دیگه نامه های بازم نمیخونم نمیخوام برام بمیری دیگه از تو هیچ سوالی نمی پرسم
![]() در زمستانی سرد با دلی رفته ز دست زیر لب میخوانم کاش میشد به تو گفت
که تو تنها سخن شعر منی
تو نرو
دور نشو از برمن
توبمان تا که نمیرد دل من
![]()
ادامه مطلب ... ![]() سر به هوا نیستم اما
![]() سر به هوا نیستم اما
![]() بـــــــدم می آید ازآدمــــهــایی که وقــــتی دارن از طرفــــشون جـــــدا میـــشن براشون آرزوی خوشبـــختـــــی میکــــنن داری میری برو ولی دیگه فیــلم بازی نکـــــن! ![]()
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 6:41 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
یا از دلی که سوتو کور است؟ از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟ یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟ از چه بنویسم ؟؟ از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟ یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟ از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟ یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟ من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم… من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم….. من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد…. ![]() مــن بــی قـــــرار و دل لـک مـیـزنــد بـرای دوتـایـــی قـــدم زدن وقـتــی کـه نـیـسـتــی و دچــارم.. بـه دوری ات ![]() ![]()
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
تمام زخم هایم ![]() اول میخواستم بگم من کلا تو کار شعر نوام ولی این شعر تو سبک( گفتم و گفتا)ست که اصولا مثنویه ولی من به سبک خودم شعر مینویسم حتی تو شعر نو هم از سبک نیمایی یا... استفاده نمیکنم امیدوارم به بزرگی خودتون ببخشید و ازش ایراد نگیرین چون میخوام این شعر با همه حسی که توش هس معصوم بمونه از همتون ممنونم به نام خدا گفتا ز من حذر کن زین عشق ناسرانجام گفتم نمیتوانم ای یار پاکدامان گفتا سرت سلامت ،پنهان دار رازت گفتم نهان نمانی در قلب بی ریایم گفتا ببین رفتم ، برخیز برو دیر است گفتم نیست گوشم به این حرفها بدهکار گفتا مریض باشی ،نیستم به جز رهگذر گفتم به دل ایا اسان توان گسستن؟ گفتا که ای عزیزم برو جانم ، نمانم گفتم نگو " عزیزم" ای یار ، جان باختم *شقایق* ![]()
یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
همه چیز تو برایم مثل ماه روشن است عشقه من گناه من دوست داشتن توست ![]()
یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 13:50 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
حسادت نکن
این که بعد از تو بغل گرفته ام !......
زانوی غم است !...... ![]()
یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:21 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
مجنون!
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت یارب از چه خارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟ خسته ام زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم،تو مجنونم نکن ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ... ![]()
![]()
چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 14:12 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
فعلا دلتنگی تنها نصیب من از همه ی زیبایی توست …. این روزها می گذرند…. ولی من به این سادگی از این روزهای تلخ نمی گذرم ………. چشمانم شب ترین است ……….
ادامه در ادامه مطلب ادامه مطلب ... ![]() بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم. در نهانخانه جانم ، گل یاد تو درخشید، یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم، آسمان صاف و شب آرام،
ادامه مطلب ... ![]() ![]() |