به جهان مجازی خوش آمدید
درباره وبلاگ


باران باش و ببار ، نپرس پیاله های خالی از آن کیست . . . .

پيوندها
درد دل
جدیدترین برنامه و بازی های دنیا
دنیای عکس و رویداد ها
مشهد 2رپ
درد دل
معرفی رشته مهندسی نرم افزار
عاشقانه
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان به جهان مجازی خوش آمدید و آدرس virtualworld.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 30
بازدید هفته : 144
بازدید ماه : 144
بازدید کل : 72951
تعداد مطالب : 100
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


 
سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده :

 خواب دیدم که خواب میبینم که تو در خواب مرا میبینی

که به فکرت کنارت هستم... که به قلبَت در این آیینی...

خواب دیدم که حالت خوب نیست فصل پاییز برایت برجاست...

ناگهان عشق درونت خشکید.. تا شیطان درونت برخواست

 

خیره گشت و به من پرخاش کرد همه اسرار جهان را فاش کرد!

شوکه دیدم که لختِ لخت است... آن شلوار سیاه را پاش کرد...

و تو در خالیِ هستت بودی فانیِ یاغیِ مستت بودی...

حامله ی تمام غم ها... چون قربانی نفست بودی

 

خواب دیدم که خواب میبینم خواب در خواب عذاب میبینم

...در هجومِ باد، در قبرستان، بر سر قبر خودم میشینم...

از کتاب نتهای خارج: فرامرز فرحمهر
 
دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه

 
دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:, :: 13:46 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه

 
شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 11:52 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه

 

      می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.
همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس.

و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست!

 هنوز روحت از جنس من است



ادامه مطلب ...
 
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 15:35 :: نويسنده :

 

 
دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه


دختر كوچكی هر روز پیاده به مدرسه می رفت و بر می گشت.  با اینكه آن روز

صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود ، دختر بچه طبق معمولِ همیشه

، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر كه شد،‌ هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی

درگرفت. مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان

بترسد یا اینكه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد. تصمیم گرفت كه با اتومبیل

بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی كه آسمان را مانند

خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش

حركت كرد. اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل همیشه

پیاده به طرف منزل در حركت بود، ولی با هر برقی كه در آسمان زده میشد

، او می ایستاد، به آسمان نگاه می كرد و لبخند می زد و این كار با هر دفعه

رعد و برق تكرار می شد.
زمانیكه مادر اتومبیل خود را به كنار دخترك رساند، شیشه پنجره را پایین كشید

و از او پرسید : " چكار می كنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟"

دخترك پاسخ داد: " من سعی می كنم صورتم قشنگ بنظر بیاید،

                                        چون خداوند دارد مرتب از من عكس می گیرد."

لبخنـــد زیباترین هدیه خداوند اسـت
 
دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 20:38 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه



 




 
 بعضی اوقات که آدم دلش میخواد یکیو خفه کنه

 

یه افسر پلیس ماشین پرسرعتی رو متوقف می کنه.


افسر میگه: من سرعت 80 مایل در ساعت رو برای ماشینتون ثبت کردم.


راننده میگه: خدای من، من ماشینو رو سرعت 60 مایل کروز کرده بودم. فکر کنم

رادارتون نیاز به تنظیم داره.


همسر مرد درحالی که داره بافتنی می بافه و سرش پایینه میگه: عزیزم

لوس نشو.
خودت می دونی که این ماشین سیستم کروز نداره.


افسر که شروع می کنه به نوشتن جریمه می کنه راننده رو می کنه

به زنش و زیر لب می غره

 

بقیه در ادامه مطلب




ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 19:28 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه

خدا گوید:


تو ای زیباتر از خورشید زیبایم، تو ای والاترین مهمان دنیایم،

          بدان آغوش من باز است، شروع کن!

    یک قدم با تو،

             تمام گامهای مانده اش با من

 التماس دعا
 

 
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 7:31 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه

 

خدایـــــــــــا

دخـلـم با خرجـم نمی خواند 

کم آورده ام 

صبری که داده بودی تمام شد 

ولی دردم همچنان باقیست !!!

بدهکار قلبم شده ام 

میدانم شرمنده ام نمیکنی


باز هم صبـــــــر میخواهم...


 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه

 
یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:21 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه

 

مجنون!

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست             بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

 

                                  عشق آن شب مست مستش کرده بود

                                  فارغ  از جام   الستش    کرده   بود

                                

 

گفت یارب از چه خارم کرده ای؟                بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

 

خسته ام زین عشق دل خونم نکن                من که مجنونم،تو مجنونم نکن

 

 

ادامه  در  ادامه  مطلب

 



ادامه مطلب ...
 
جمعه 2 تير 1391برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده :


بعضی از ابرها وقتی از روی کشتزارهای تشنه عبور می کنند

نمی بارند ولی زمانی که بر فراز دریا می رسند شروع

به باریدن می کنند. این ابرها همانند خیلی از ادم ها هستند

که بود نبودشان برای دیگران هیچ فرقی نمی کند.
 

 
جمعه 2 تير 1391برچسب:, :: 10:18 :: نويسنده :

 به نظر انسان ها سگ ها حیواناتی با وفا و مفید هستند

 ولی از نظر گرگ ها سگ ها گرگ هایی بودند که تن به

 بردگی دادند تا در اسایش و رفاه زندگی کنند.


 
جمعه 2 تير 1391برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده :

 

نه تو می مانی نه اندوه

و نه هیچ یك از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یك رود قسم،

و به كوتاهی آن لحظه ی شادی كه گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی كه فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه ی خود ،جامه ی اندوه نپوشان هرگز.

سهراب

 
 
جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 20:12 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه


انسان هاي بزرگ در باره عقاید  سخن مي گويند

انسان هاي متوسط در باره وقایع سخن مي گويند

انسان هاي كوچك پشت سر ديگران سخن مي گويند





بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب ...