|
اول میخواستم بگم من کلا تو کار شعر نوام ولی این شعر تو سبک( گفتم و گفتا)ست که اصولا مثنویه ولی من به سبک خودم شعر مینویسم حتی تو شعر نو هم از سبک نیمایی یا... استفاده نمیکنم امیدوارم به بزرگی خودتون ببخشید و ازش ایراد نگیرین چون میخوام این شعر با همه حسی که توش هس معصوم بمونه از همتون ممنونم به نام خدا گفتا ز من حذر کن زین عشق ناسرانجام گفتم نمیتوانم ای یار پاکدامان گفتا سرت سلامت ،پنهان دار رازت گفتم نهان نمانی در قلب بی ریایم گفتا ببین رفتم ، برخیز برو دیر است گفتم نیست گوشم به این حرفها بدهکار گفتا مریض باشی ،نیستم به جز رهگذر گفتم به دل ایا اسان توان گسستن؟ گفتا که ای عزیزم برو جانم ، نمانم گفتم نگو " عزیزم" ای یار ، جان باختم *شقایق* ![]()
یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
همه چیز تو برایم مثل ماه روشن است عشقه من گناه من دوست داشتن توست ![]()
یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
هــر شــــب به خودم قـــــول میدَهـــَــم
![]()
یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 13:50 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
حسادت نکن
این که بعد از تو بغل گرفته ام !......
زانوی غم است !...... ![]()
یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:21 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
مجنون!
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت یارب از چه خارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟ خسته ام زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم،تو مجنونم نکن ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ... ![]()
![]() |