|
روان شناسان اکنون دریافته اند که هر ماه نشانه رنگ مخصوصی است که می تواند برخی خصوصیات باطنی شما را بر ملا سازد. اکنون باید با دقت ماه ها را شمارش کرده و رنگ مخصوص خود را بیابید تا از برخی خصوصیات ذاتی خود که ممکن است ار آنها بی اطلاع باشید. فروردین: قرمز اردیبهشت: شیری خرداد: نیلی
ادامه مطلب ... ![]()
روزی شخصی در قطار با لباس های شیک و کفش های واکس زده
و براق نشسته بود . که متوجه میشود سنگی درون کفشش است
کفش را از پایش در می اورد و به کنار پنجره قطار میرود . کفش را از پنجره بیرون میبرد
و شروع میکند به تکاندن که کفش از پنجره به پایین میفتد .
اون شخص به سرعت اون یکی لنگه
کفشش را هم در می اورد و به پایین می اندازد .
فردی که در صندلی مقابل نشسته بود پرسید :
چرا اون یکی لنگه کفشت را به پایین انداختی ؟
ان شخص جواب داد :
یک لنگه کفش به درد من نمی خورد . ولی یک جفت کفش نو
میتواند یک نفر را خیلی خوشحال کند .
![]() ![]()
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 19:53 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
اول روي لینک زیر عكس كليك كنيد بعد با موس سعي كنيد دماغ طرف رو لمس كنيد بعدش ببينيد چي ميشه
www.selfcontrolfreak.com/slaan.html
![]()
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 23:1 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
چون این وبلاگ دامنه فعالیتش گستردس به همین خاطر علاوه بر مطالب عاشقانه و فلسفی به معرفی بعضی رشته ها نیز می پردازیم... علم آن چه هست را توضیح می دهد ، مهندسی چیزی را که هرگز نبوده خلق می کند . ریاضیات نه علم است و نه مهندسی بلکه ابزار است . فیزیک و شیمی علم است ولی مهندسی نیستند . رباتیک علم نیست بلکه مهندسی است . برای عالم بودن فقط به یک نوع استعداد یا هوش نیاز دارید . اما هوش متفاوتی لازم دارید تا چیزی که نبوده است را خلق کنید . خلق و نوآوری ، هوش و توانایی می خواهد . هوش برای حل مسائل و مشکلات و توانایی نفوذ سخن .
بقیه در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب ... ![]()
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : عبدالرضا خلیلی سوادکوه
تمام زخم هایم ![]() اول میخواستم بگم من کلا تو کار شعر نوام ولی این شعر تو سبک( گفتم و گفتا)ست که اصولا مثنویه ولی من به سبک خودم شعر مینویسم حتی تو شعر نو هم از سبک نیمایی یا... استفاده نمیکنم امیدوارم به بزرگی خودتون ببخشید و ازش ایراد نگیرین چون میخوام این شعر با همه حسی که توش هس معصوم بمونه از همتون ممنونم به نام خدا گفتا ز من حذر کن زین عشق ناسرانجام گفتم نمیتوانم ای یار پاکدامان گفتا سرت سلامت ،پنهان دار رازت گفتم نهان نمانی در قلب بی ریایم گفتا ببین رفتم ، برخیز برو دیر است گفتم نیست گوشم به این حرفها بدهکار گفتا مریض باشی ،نیستم به جز رهگذر گفتم به دل ایا اسان توان گسستن؟ گفتا که ای عزیزم برو جانم ، نمانم گفتم نگو " عزیزم" ای یار ، جان باختم *شقایق* ![]() ![]() |